GoOshkoOB
آن کس که بداند و بداند که بداند نيمه شب پريشب گشتم دچار کابوس
اگه وقتی فكر و خيال اذيتمون كرد ، از فك كردن به خودمون بيرون بيايم و به بقيه هم فك كنيم ، زندگيمون خيلی راحت تر ميشه ... !!! - اگه موقع خواب ، فك كردن به يه سری مسائل اذيتتون كرد و نتونسين بخوابين ، بجای فك كردن به اين مسائل به افرادی فك كنين كه جايی برای خوابيدن ندارن ... - اگه مشكل شغلی دارين يا يه روز بد رو تو محل كارتون گذروندين ، به اين فك كنين كه خيليا هسن كه چن وقته بيكار شدن و دنبال كار ميگردن ... - اگه نمی دونين كه روز تعطيل آخر هفته رو چی جوری بگذرونين ، به اين فك كنين كه خيليا مجبورن برای سير كردن شكم خونوادشون 7 روز هفته رو از صب تا شب كار كنن تا پول غذا جور كنن ... - اگه يه روز ماشينتون دورتر از خونه يا تعميرگاه خراب شد و مجبور شدين مسيريو پياده برين ، به اين فك كنين كه افرادی هسن كه بخاطر بيماری روی صندلی چرخدار نشستن و آرزو دارن بتونن راه برن ... - اگه تو آينه ديدين چن تا تار موتون سفيد شده ، به اين فك كنين كه سرطانی ها تمام موهاشون ميريزه و آرزو ميكنن بتونن موهاشون رو تو آينه نيگا كنن ... - اگه تو هر زمينه ای شيكست خوردين ، با خودتون فك كنين كه هدفتون تو زندگی چيه ؟؟ شكرگزار باشين چون زنده اين و می تونين فرصت های مختلف و موفقيت و شيكست رو تجربه كنين !!! - اگه احساس ميكنين كه تو زندگی قربانی رفتار بد ديگرون بودين ، يادتون باشه كه شرايط می تونس از اينم بدتر باشه و شما می تونين تو وضعيت بدتری باشين !!!
باید برود غاز به کنجی بچراند
آن کس که بداند و نداند که بداند
بهتر که رود خویش به گوری بتپاند
آن کس که نداند و بداند که نداند
با پارتی و پولش خرک خویش براند
آن کس که نداند و نداند که نداند
بر پست ریاست ابدالدهر بماند
ديدم به خواب حافط توی صف اتوبوس
گفتم : سلام حافظ ، گفتا : عليک جانم
گفتم : کجا روی ؟ گفت : والله خود ندانم
گفتم : بگير فالي گفتا : نمانده حالي
گفتم : چگونه ای ؟ گفت : در بند بي خيالي
گفتم : که تازه تازه شعر و غزل چه داری ؟
گفتا : که مي سرايم شعر سپيد باری
گفتم : ز دولت عشق ، گفتا : کودتا شد
گفتم : رقيب ، گفتا : کله پا شد
گفتم : کجاست ليلي ؟ مشغول دلربايي؟
گفتا : شده ستاره در فيلم سينمايي
گفتم : بگو ، زخالش ، آن خال آتش افروز ؟
گفتا : عمل نموده ، ديروز يا پريروز
گفتم : بگو ، ز مويش گفتا که مش نموده
گفتم : بگو ، ز يارش گفتا ولش نموده
گفتم : چرا ؟ چگونه ؟ عاقل شده است مجنون ؟
گفتا : شديد گشته معتاد گرد و افيون
گفتم : کجاست جمشيد ؟ جام جهان نمايش ؟
گفتا : خريده قسطي تلويزيون به جايش
گفتم : بگو ، ز ساقي حالا شده چه کاره ؟
گفتا : شدست منشي در دفتر اداره
گفتم : بگو ، ز زاهد آن رهنمای منزل
گفتا : که دست خود را بردار از سر دل
گفتم : ز ساربان گو با کاروان غم ها
گفتا : آژانس دارد با تور دور دنيا
گفتم : بگو ، ز محمل يا از کجاوه يادی
گفتا : پژو ، دوو ، بنز يا گلف نوک مدادی
گفتم : که قاصدک کو آن باد صبح شرقي
گفتا : که جای خود را داده به فاکس برقي
گفتم : بيا ز هدهد جوييم راه چاره
گفتا : به جای هدهد ديش است و ماهواره
گفتم : سلام ما را باد صبا کجا برد ؟
گفتا : به پست داده ، آورد يا نياورد ؟
گفتم : بگو ، ز مشک آهوی دشت زنگي
گفتا : که ادکلن شد در شيشه های رنگي
گفتم : سراغ داری ميخانه ای حسابي ؟
گفتا : آنچه بود ار دم گشته چلوکبابي
گفتم : بيا دوتايي لب تر کنيم پنهان
گفتا : نمي هراسي از چوب پاسبانان ؟
گفتم : شراب نابي تو دست و پا نداری ؟
گفتا : که جاش دارم و افور با نگاری
گفتم : بلند بوده موی تو آن زمان ها
گفتا : به حبس بودم از ته زدند آن ها
گفتم : شما و زندان ؟ حافظ ما رو گرفتي ؟
گفتا : نديده بودم هالو به اين خرفتي
Power By:
LoxBlog.Com |